کد مطلب:161843 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:164

کلامی از یک هندو
از كافر بت پرستی، نكته گویی را باید آموخت: «جیمز كارگرن» هندوی هندی كتابی در تاریخ چین نوشته به زبان اردو كه زبان متعارف حالیه اهل هند است و آن را چاپ كردند. در جلد دوم در صفحه 111 چون به مناسبتی ذكری از شجاعت شده بود این كلام كه ترجمه عین عبارت اوست در آنجا مذكور است:

«چون بهادری و شجاعت رستم مشهور زمانه است، لكن مردانی چند گذشته كه در مقابلشان نام رستم قابل بیان نیست. چنانچه حسین بن علی كه شجاعتش بر همه شجاعان رتبه تقدم یافته؛ چرا كه شخصی كه در میدان كربلا بر ریك تفته با حالات تشنگی و گرسنگی، مردانگی بكار برده باشد به مقابل او نام رستم كسی آرد كه از تاریخ، واقف نخواهد بود. قلم كه را یار است كه حال حسین بر نگارد و زبان كه را طاقت كه مدح ثابت قدمی هفتاد و دو نفر در مقابله سی هزار فوج شامی خونخوار و شهادت هر یك را چنان كه باید ادا نماید. نازك خیالی كجا این قدر رسا است كه حال دلهای آنها را تصور كند كه بر سرشان چه پیش آمد از آن


زمانی كه عمر سعد به ده هزار سوار فوج، دور آنها گرفته تا زمانی كه شعر معلون سراقدس را از تن جدا كرد. مثل مشهور است كه «دوای یكی دو باشد» یعنی از آدم تنها كار برنمی آید تا دویمی برایش مددكار نباشد. مبالغه بالاتر از آن نیست كه در حق كسی گفته شود كه «فلان كس را دشمن از چهار طرف گیر كرده است» مگر حسین و هفتاد و دو تن را كه هشت قسم دشمنان تنك كرده بودند باوجود آن ثابت قدمی را از دست ندادند. چنان كه از چهار طرف، ده هزار فوج یزید [1] بود كه بارش نیزه و تیرشان مثل بادهای تیره، طوفان ظلمت برانگیخته بودند. دشمن پنجم؛ گرمی و حرارت آفتاب عرب بود كه نظیرش در زیر فلك صورت امكان نپذیرفته. گفته می توان شد كه تمازت و گرمی عرب غیر از عرب، یافت نمی تواند شد. دشمن ششم؛ ریگ تفتیده میدان كربلا بود كه در تمازت آفتاب شعله زن، و مانند خاكستر تنور گرم سوزنده و آتش افكن بود؛ بلكه دریایی قهاری می توان گفت كه حبابهایش آبله های پای بنی فاطمه بودند. دو دشمن دیگر كه از همه ظالمتر: یكی تشنگی، دوم گرسنگی؛ مثل همراهی دغاباز [2] ساعتی جدا نبودند. خواهش و آرزوی این دو دشمن همان وقت كم می شد كه زبانها از تشنگی چاك چاك می گردیدند. پس كسانی كه در چنین معركه هزارها كفار را مقابله كرده باشند، بهادری و شجاعت برایشان ختم است». تمام شد محل حاجت از كلام متین این هندوی بت پرست كه به جای خال مشگین دلربائی است در رخسار سفید كاغذ. و سزاوار است كه در ستایش او گفته شود «به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را». به امور محسوسه معلومه، اشجعیت آن حضرت بلكه سایر انصار را بر


تمام شجاعان روزگار ثابت كرد بدون دست آویز نمودن به اموری كه در سستی چون خانه عنكبوت و در بی ثباتی مانند حباب بر روی آب است. شجاعت؛ قوت قلب و ثبات قدم است در صف كارزار و از صفات نفسانیه است كه طریق معرفتش به همان آثار و علامات است كه گفته، نه به زیادی كشتار كه محتاج به مراجعت دفترهای كهنه و اوراق بی پایه و مایه باشد. كه در حاشیه كدام یك، عدد مقتولین به فلان اندازه رسیده! آنگاه مانند غریق با دو دست به آن متشبث شد و علماء بلكه عالمی را مفتضح نمود.


[1] اختلاف عدد شايد به جهت آن باشد كه مراد او از اول تمام لشگر باشد و مراد او از دوم كه به تناوب مشغول جنگ بودند. منه رحمةالله.

[2] حيله گر.